سرما خوردم
از اول هفته توی اتاقم حبس شدم، دیگه دورترین جایی که رفتم خشکشویی سر کوچه امون بود(حواسم نبود سلمونی هم رفتم)
نتایج جالبی هم تا اینجا داشته :
اول اینکه میشه همه ی دستمال کاغذی ها , خورده کاغذها ... همه رو آخر شب یا هر وقت حوصله دارم جمع کنم. حوصله داری هی خم بشم بخاطر یه دونه دستمال کاغذی؟
دوم چقدر وقت مهمه و چه سریع میگذره
سوم اینکه چقدر مریض شدن بده. به هیچکدوم از برنا مه هام نرسیدم، لعنتی
دیگه از خوابیدن بدم میاد ، خیلی!
ولی باز مجبورم. خدارو شکر که من سرما خوردگی گرفتم و چیز دیگه ای نگرفتم!